یلدا
که پـــــیدا کن به از لیــــلی نکویـــی
که لیلی گر چه در چشم تو حوری است
بهر جزوی ز حسن او قصوری است
زحـرف عیب جو مـــجنون برآشفت
در آن آشفتگـــــــی خندان شد و گفت
اگـــر در دیده ی مــــــجنون نشینی
به غیـر از خوبــــــــی لیـــــلی نبینی
تو که دانی که لیلی چون نکویی است
که از او چشمت همین بر زلف و رویـی است
تو قد بینی و مـــــجنون جلوه ی ناز
تو چــــــشم و او نـــــگاه ناوک انداز
تو مو بینی و مجــــــــنون پیچش مو
تو ابـــــرو، او اشارت های ابــــــرو
دل مجنون ز شکر خــــنده خون است
تو لـب می بینی و دندان که چون است....
نه آن لیلی است کز بر من برده آرام
Design By : RoozGozar.com |